جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

بنگلادش ملتی که ناسیونالیسم زبانی را معنا کرد


بنگلادش ملتي که ناسيوناليسم زباني را معنا کرد

مقدمه: براي بحث پيرامون ناسيوناليسم بنگالي وچگونگي استقلال بنگلادش وبررسي عوامل دخيل در جدايي اين کشور از پاکستان آشنايي مختصري با کشور بنگلادش ضروري به نظر مي رسد.از اين رو در مطالعه ي زير ابتدا معرفي بنگلادش وتاريخ مختصري از آن پرداخته و سپس سير چگونگي جدايي پاکستان(شرقي و غربي) از هندوستان توضيح داده مي شود.و در انتها به علل و عوامل جدايي بنگلادش از پاکستان مي پردازيم.
آشنایی با کشور بنگلادش :
لغت بنگال از پادشاهی افسانه ای و باستانی بنگا گرفته شده است و برای اولین بار این لغت در دوران سلطنت اکبر شاه ، هنگامی که استان شرقی موخالز بعنوان سوبابنگا شناخته گشت استفاده شد . ضمنا این نام هزاران سال پیش در ادبیات سانسکریت به کار رفته است .
بنگلادش هفتمین کشور پر جمعیت جهان می باشد که جمعیتی بالغ بر 102/563/000 ( بر اساس تخمین های رسمی در سال 1987 ) می باشد و اکثریت مردم آن در روستاها ساکن هستند طوری که تنها 18 درصد مردم این کشور را شهرنشین ها شامل می شوند . این مردم سیه چرده و کوتاه قداند و خصوصیات شکلی مغول ها را دارند و از نژاد«نگرتیو » و «دراویدن» می باشند . راحت طلبی و عشق به تعطیلی از خصوصیات مشهور آن هاست و موسیقی و شعر جایگاه خاصی در میان این ملت دارد .
مذهب مردم بنگلادش اسلام است که از سال 1201 با حکومت اختیارالدین بختیار (سردار ترک) به دین اسلام روی آکردند و قبل از آن هندو مذهب یا بودایی بودند . عامل مسلمان شدن بنگلادش حکومت 135 ساله ی ترک ها و پس از آن مغول ها بر این سرزمین می باشند که بیشتر از طریق دراویش و صوفیان این کار انجام گشت . اولین درویش مسلمانی که به هند پا گذاشت و هزاران بنگالی را مرید خویش کرد ، مقدوم شیخ جلال الدین تبریزی نام داشت و پس از آن درویش شاه جلال مجروی تبریزی با کمک سرداران فیروز شاه سیلهت را فتح کرد و هزاران نفر از مردم بنگلادش توسط وی به اسلام گرویدند .

76 درصد از مردم بنگلادش بی سواد هستند و تنها 5 درصد از نیروی کار فهال این کشور را افرادی دارای تحصیلات دیپلم و بالاتر را شامل می شود .
اقتصاد بنگلادش اقتصادی کشاورزی است که بیش از 50 درصد تولید ناخالص ملی را شامل می شود و 82 درصد جمعیت کشور در این بخش فعالیت می کنند . منابع محدود ، رشد بالای جمعیت و بلایای مکرر طبیعی باعث شده است که بنگلادش به یکی از فقیر ترین کشورهای جهان تبدیل شود به طوری که درآمد سرانه ی مردم به بیش از 150 دلار تجاوز نمیکند . واحد پول این کشور تاکاست که در سال 1972 به جای روپییه ی پاکستان به جریان افتاد .
استقلال پاکستان از هند :
در باب جدایی کشوری با نام پاکستان از هند که پان اسلامیسم استوار بود بحث مفصل تری لازم است که خارج از حوصله ی متن زیر می باشد و از آن جا که درک چگونگی روند استقلال بنگلادش بدون در نظر گرفتن نکته ی مذبور آب در هاون کوبیدن است نگاهی هر چند گذرا به این مسئله می اندازیم تا کلیدی باشد برای تحلیل هر چه بهتر ناسیونابیسم بنگالی .
جمهوری اسلامی پاکستان به پایتختی اسلام آباد کشوری است در آسیای جنوبی که تحت تاثیر تعالیم ناسیونالیست های اسلامی و برای رهایی مسلمانان هند از تاثیرات آیین هندو و پس از آن پایان سلطه ی بریتانیا بر شبه قاره از هند جدا شد .
نواب سلیم الله در سال 1906 با گردآوری رهبران مسلمان ساکن در ایالات مختلف هند تصمیم به تشیل حزبی گرفت با عنوان (( مسلم لیگ )) جهت حمایت از حقوق مسلمانان ساکن در هند .
در این زمینه دو نظریه در میان فعالین مسلمان مطرح بود :
1 – نظریه نخست که توسط سهره وردی مطرح گشته بود و طرفدار ایجاد حکومتی اسلامی در هند بود به گونه ای که مسلمانان در هند قدرت را به دست آوردند و مسلمانان در هند قدرت را به دست آوزدند و اسلام دین رسمی این کشور گردید و با تبلیع و اشاعه ی اسلام در هند را به سرزمینی یکپارچه مسلمان تبدیل نمایند .
2 – نظریه دوم که از سوی حزب مسلم لیگ و شخص محمد علی جناح مطرح شد و خواهان ایجاد وطنی جداگانه برای مسلمانان هند بود و نام پاکستان به معنی سرزمین پاکان توسط چودری رحمت علی دانشجوی دانشگاه کمبریج در سال 1933مطرح گشت . مسلم لیگ خوهان ایجاد کشوری جداگانه و تقسیم قاره به دو کشور هند و پاکستان بود تا مسلمانان وطنی داشته باشند که آیین اسلام ناظر بر روابط سیاسی و اجتماعی آن ها باشد .
در 23 مارس 1940 طرح تاریخی لاهور از سوی جناح مسلم لیگ در مجمع شورای سالانه مطرح شد پس از تصویب منجر به تقسیم شبه قاره گردید.سر انجام پس از یک دوره نزاع میان مسلم لیگ و کنگره ی ملی هند و گاندی که خواهان هندوستان یکپارچه بود در 1946 انتخابات سراسری در شبه قاره برگزار گردید و در 9 ژوئیه ی 1947 رسما پایان سلطه ی بریتانیا در شبه قاره و تاسیس دو کشور مستقل هند و پاکستان اعلام گردید.
جمهوری اسلامی پاکستان شامل دو منطقه کاملا جدا از هم بود یکی پاکستان غربی و دیگری پاکستان شرقی(بنگلادش) که بیش از 1500 کیلومتر با یکدیگر فاصله داشته و آن چه سبب وحدت میان این دو خاک مجزا با فرهنگی متمایز گشته بود مذهب و دین اسلام بود.
استقلال بنگلادش:
حرکت زبان و اعتراضات جهت رسمی شدن زبان بنگالی در پاکستان سر آغاز حرکت به سمت جدایی بنگلادش از پاکستان بود.پس از استقلال پاکستان از هند زبان اردو از سوی محمد علی جناح صدر حزب مسلم لیگ بعنوان زبان رسمی کشور اعلام گردید این در حالی بود که48/55 در صد مردم پاکستان به زبان بنگالی صحبت می کردند.پاکستان در سالهای اولیه ی استقلال با تمسک به شعارهای اسلامی چون برابری و برادری تحت تعالیم اسلام سیاست آسیمیلاسیونی را در پیش گرفت که خواهان نابودی زبان بنگالی بود و در کنار این امر اقتصاد پاکستان غربی در قیاس با پاکستان شرقی به سرعت رو به بهبود گذاشت و مردم بنگالی ساکن در پاکستان شرقی از سوی حکومت مرکزی اسلام آباد تحقیر گشته و تاریخ و زبان و معاششان مورد تعرض قرار می گرفت.حاکمیت با دست مایه قرار دادن تعالیم اسلام سعی در استعمار و استحمار این ملت داشت.در سخن از اسلام دفاع می کرد و در عمل راسیسم پاکستانی غربی و برتری زبان و فرهنگ اردو بر زبان و فرهنگ بنگالی را به پیش می برد.بعنوان مثال آثار رابیند رانات تاگور شاعر بنگالی که در سال 1913 جایزه ی نوبل را از آن خود کرده است پس از استقلال پاکستان از هندممنوع الچاپ گردید و تاثیر فرهنگی این شاعر را می توان در انتخاب یکی از اشعار وی بعنوان سرود ملی بنگلادش مشاهده کرد.
بنگالی زبان اصلی مردم پاکستان شرقی(بنگلادش کنونی) را تشکیل می دهد که این زبان یکی از تقسیمات زبان های هند-اروپایی در شبه قاره است و از کهن ترین این زبان ها به شمار می رود. زبان بنگالی از سانسکریت گرفته شده است و بوسیله ی پراکریت تکمیل شده است.سابقه ی اولین نوشته های بنگالی که هم اکنون موجود است به قرن هفتم میلادی باز می گردد.خط بنگالی اصلاح شده ی خط سانسکریت یا دواناگاری می باشد و شباهتی به اردو که از دستخط عربی استفاده می کند ندارد.
در اوایل سال 1948 محمد علی جناح در یک سخنرانی در داکا (پایتخت بنگلادش) اعلام نمود که اردو زبان ملی پاکستان خواهد بود که دانشجویان با فریاد”نه نه! پس بنگالی چه می شود”به وی اعتراض نمودند و حرکت ملی را پایه گذاری کردند که چندین سال بعد با یاری کارگر و دهقان و دانشجو به استقلال بنگلادش انجامید.4 سال بعد در فوریه ی 1952 خواجه نظام در داکا اعلام نمود که تنها اردو به عنوان زبان رسمی پاکستان بافی خواهد ماند و زبان عربی به خط عربی متداول خواهد شد . دانشجویان داکا با بوجود آوردن کمیته هایی خواهان رسمیت یافتن زبان بنگالی شدند و در 21 فوریه ی 1952 تظاهراتی در جهت شناسایی زبان بنگالی بعنوان زبان رسمی و ایالتی از سوی فدراسیون دانشجویان برگزار شد و اخیرا نیز از سوی یونسکو روز جهانی زبان مادر ی نام گرفت.اعتراضات و تظاهرات همه جانبه سرانجام سبب شد در سال 1956 “بنگا” بعنوان یکی از دو زبان رسمی پاکستان شناخته شود و سر آغاز حرکت هایی در جهت استقلال بنگلادش گردد.
افزایش نارضایتی بنگالی ها از حکومت مرکزی سبب ایجاد و توسعه ی حزبی با نام عوامی لیگ بعنوان حزب ملی بنگال در 1949 گردید . رشد اقصادی و اعلام حکومت نظامی در 1958 بیش از پیش اختلافات اقتصادی و فرهنگی پاکستان شرقی و غربی را نشان داد . رهبران بنگلادش دریافتند که بنام اسلام و برادری و برابری استثمار می شوند . لذا شکست مسلم لیگ در انتخابات عمومی سال 1956 طرفداران نیروهای مترقی عوامی لیگ را ترغیب کرد تا کلمه ی مسلمانان را از عنوان خود حذف نمایند و از شعار اسلام در خطر است صرفنظر نمایند و خواستار خودمختاری منطقه ای گردند . توسعه ی عوامی لیگ با شعارهایی ملی گرایانه و غیر دینی و سیاسی و اقتصادی و طرد احزاب اسلامی از سوی مردم موقعیتی ممتاز برای این حزب در میان مردم ایجاد کرد به گونه ای که در انتخابات ایالتی 1970 ، 160 کرسی از 162 کرسی را به خود اختصاص داد و این حزب بعد ها سبب استقلال بنگلادش از پاکستان گردید . پس از این انتخابات گهت و گوهایی میان بی نظیر بوتو منتخب مردم پاکستان غربی و مجیب الرحمن ار حزب عوامی لیگ پاکستان شرقی انجام گرفت که در این گفت و گوها بوتو خواهان نظارت بازرگانی و کمک های خارجی حکومت مرکزی بر بنگلادش شد و مجیب الرحمن با این درخواست مخالفت کرد و به دلیل عدم تفافق رهبران سیاسی یحیی خان ( حاکم پاکستان ) تشکیل مجمع را به تعویق انداخت که این امر سبب دامن زدن بر اختلافات تشکیل جنبش عدم همکاری به رهبری مجیب الرحمن با حکومت مرکزی گشت .
در این میان جنبش های مرکزی در رسیدن به استقلال چندان بی تاثیر نبودند چنان چه جنبش مذهبی فرائضی به رهبری حاجی شریعت الله نقشی انکار نشدنی در استقلال بنگلادش ایفا کرد . این جنبش که فرقه صوفیه ی قادریه تعلق داشت و از اندیشه های وهابی مایع گرفته بود و بر انجام فرائض بنا بر فرآن و حدیث و سنت ترکیب داشت و با هدف زدودن معتقدات بنگالی ها از شائبه های هندو تدوین یافته بود . از شخصیت های مذهبی دیگری که در استقلال بنگلادش نقش داشت میتوان به مولانا عبدالحمید خان با شانی اشاره کرد .
در پانزده مارس 1970 مجیب الرحمن حکومت ایلتی را به دست آورد و در همان ماه بوتر آبی برای گفت و گو به داکا آمدند ولی مذاکرات ثمری نداشت . درنیمه شب بیست و پنج مارس ارتش پاکستان داکا را اشغال کرد ولی بنگالی ها که خواهان استقلال ایالت خود شده بودند ، مبارزه را آغاز کردند و نیروی آزادی بخش ( موکتی باهینی ) را تشکیل دادند . این نیرو با اشغال یک ایستگاه کوچک رادیویی استفلال بنگلادش را اعلام کرد و جنگ داخلی در پاکستان آغاز شد . در 17 آوریل 1971 در حالی که جنگ داخلی ادامه داشت ، نمایندگان انتخاباتی مجمع عمومی ایالت پاکستان شرقی ( بنگلادش) کنونی در نزدیکی هند گرد آمدند و اعلامیه ی 26 مارس مجیب الرحمن را بعنوان رئیس جمهور موقت انتخاب کردند.
اگر چه اکثریت پاکستان را مسلمانان تشکیل می دادند و تنها 13 درصد جمیت را هندوها شامل می شدند ولی بر اثر سیاست همانندسازی حکومت مرکزی پاکستان و برتری خواهی برای فرهنگ و زبان اردو و سرکوب زبان بنگالی، پس از چندی ناسیونالیسم بنگالی بر احساسات و اعتقادات مذهبی مسلمانان پاکستان شرقی (بنگلادش) غلبه کرد و مردم این سرزمین خواهان جدایی از پاکستان شدند و این ناسیونالیسم تا حدی پیشرفت که تا مدت ها احزاب اسلامی که از پاکستان حمایت می کرد از اعتقادات و تعالیم اسلام دوری جستند و نوع حکومت خویش را سکولاریستی اعلام کردند و دولت عموامی لیگ پس از استفلال در1971 اصول زیر بنایی خویش بر پایه ی سوسیالیسم و سکولاریسم قرار داد . در واقع این امر جهت مقابله با پاکستان انجام گرفت و نشانگر تنفر از پاکستانی ها بود . ولی به تدریج اسلام جای خود را پیدا کرد و در تاریخ 7 ژوئن 1988 و رد هشتمین اصلاحیه ی قانون اساسی دین رسمی کشور قلمداد گردید .
پس از اعلام استقلال بنگلادش در 26 مارس 1971 تنها هند و بوتان این کشور را به رسمیت شناختند . در 10 ژانویه ی 1972 مجیب الرحمن پس از آزاد شدن از زندان در پاکستان غربی روانه داکا پایتخت بنگلادش شد . کجیب که از زمان استقلال رئیس جمهور به شمار می رفت پس از بازگشت به بنگلادش ریاست جمهوری را به چدری واگذار کرد و پست نخست وزیری را برای خویش برگزید و قانون اساسی را بر چهار رکن ناسیونالیسم ، سوسیالیسم ، سوکولاریسم و دموکراسی بنیان نهاد .
آنچه که در استقلال بنگلادش در خور توجه است حمایت هند از جدایی خواهی ازپاکستان شرقی بود و کمک های نظامی آن از کابینه زمان جنگ داخلی و در تاثیر نقش بین الملل در جهت رسیدن حرکت ناسیونالیستی بنگال می توان این نقطه را مورد توجه قرار داد که پس از اعلام استقلال بنگلادش در 1971 پاکستان عنوان کرد با هر کشوری که بنگلادش را به رسمیت بشناسد روابط دیپلماتیک خود را قطع خواهد اما خیلی زود از این سیاست عقب نشینی کرد زیرا انگلیس ، فرانسه ، آلمان و ژاپن بنگلادش را به رسمیت شناختند .
با توجه به مطالب مطرح شده عوامل جدایی بنگلادش از پاکستان را در حالتی کلی به موارد زیر محدود کرد :
1 – تمایز زان ملت بنگال و اردو زبان ها که بر اثر فعالیت های ناسیونالیستی دانشجویان رنگ سیاسی بر خود گرفت و عمده علت استقلال بنگلادش را شامل شد .
2 – صرف شدن اکثر درآمد های کشور در جهت پیشرفت و توسعه پاکستان غربی ( منطقه اردو نشین ) پاکستان .
3 – ایجاد کارخانه ها در پاکستان غربی و باقی ماندن بنگلادش به عنوان مرکز تولید مواد خام .
4 – تنها ده درصد از بودجه دفاعی پاکستان در راه حفظ امنیت در بنگلادش میشد و اکثر مقامات ارشد ارتش ، از پاکستان غربی بودند و مراکز نظامی و کارخانجات مربوط به امور نظامی درپاکستان غربی مستقر گشته بودند .
نتیجه گیری :
ملت بنگلادش ناسونالیسم زبانی و استقلال ملی در جهت صیانت از زبان مادری و مبارزه با سانترالیسم را معنا کرد . ناسیونالیسم بنگالی خاستگاهی روشن فکری داشت که با جنبش دانشجویی آغاز شد و به میان ملت آمد و کارگر ، دانشجو و روستایی را در جهت مبارزه با استعمار پاکستان غربی به خیابان کشاند و ارتش آزادی بخش تشکیل داد وبا تلاش های خویش جهان را مجبور به حمایت از حرکت خویش کرد . با این وجود هنوز ناسیونالیسم بنگالی آرمان هایی در سر دارد ئ با مشکلاتی روبرو است ، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1 – ایالتی در هند وجود دارد به نام آسام که اکثر آن را ردمی با ملیت بنگال تشکیل میدهند که خواهان جدایی از هند میباشد و هند همواره بنگلادش را متحم به حمایت ز چریک های جبهه ی آزادی بخش آسام میکند .
2 – قسمتی از بنگال ها در میانمار ( برمه سابق ) ساکن هستند و منطقه آرکان که مسلمانان و بنگالی الاصل میباشند همواره مورد بی توجهی دولت قرار میگیرد و دولتمیانمار سعی در آسمیله کردن این گروه قومی برآنده است و این امر سبب مهاجرت آرکان ها به بنگلادش می شود سازمانی نیز به نام روهینگا در میانمار وجود دارد که خاستار جدایی آرکان از میانمار و الحاق به بنگلادش می باشد .
3 – بیهار ها مردمی مسلمان در ایالت شمال هند بودند که پس از جدایی پاکستان از هند به بنگلادش مهاجرت کردند . در 1971 شمار بیهار های ساکن در بنگلادش به ششصد هزار نفر میرسید . بیخار ها در جریان استقلال بنگلادش از ارتش پاکستان حمایت کردند و بر قسمت هایی از سرزمین بنگال ادعای عرضی کردند . این امر سبب دشمنی بنگال ها با آنها شدند به گونه ای که پس از استقلال بنگلادش شماری از آنها مجبور به فرار از پاکستان شدند و برخی از آنها نیز اکنون در اردوگاه هایی در بنگلادش منتظر انتقال به پاکستان میباشد .
منابع :
فرزین نیا ، زیبا ، بنگلادش ( مباحث کشور ها و سازمان های بین المللی ) ، انتشارات وزارت امور خارجه ، 1374
دایره المعارف ناسیونالیسم ، جلد سوم ، انتشارات وزارت امور خارجه 1382
آخوند زاده ، محمد مهدی ، تجزیه شبه قاره هند و استقلال بنگلادش ، تهران ،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ، 1365 __._,_.___

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی